معرفی کتاب مردان و رجزهایشان

تبلیغات

نویسندگان

پشتيباني آنلاين

    پشتيباني آنلاين

درباره ما

    این وبلاگ جهت معرفی کتابخانه عمومی کوثر زیباشهر ایجاد گردیده است. شما دوستان گرامی میتوانید اخبارکتابخانه، تازه های کتاب،معرفی کتاب، مسابقات کتابخوانی ،مسابقات فرهنگی،برنامه های بخش کودک،اخبار نهاد کتابخانه های عمومی و دیگر مطالب مفید و خواندنی را در این وبلاگ بخوانید. ساعات کاری کتابخانه: ;کتابخانه همه روزه ساعت 13 الی 19 و پنج شنبه ها از ساعت 8 الی 13:30 باز می باشد. آدرس : اصفهان -زیباشهر- بلوار امام- خ خیام -کتابخانه عمومی کوثر پست الکترونیک: darshori1508@gmail.com شماره تماس: 03152545700

امکانات جانبی

    آمار وب سایت:  

    بازدید امروز : 49
    بازدید دیروز : 84
    بازدید هفته : 463
    بازدید ماه : 454
    بازدید کل : 88143
    تعداد مطالب : 197
    تعداد نظرات : 0
    تعداد آنلاین : 1

    Alternative content


ورود کاربران

    نام کاربری
    رمز عبور

    » رمز عبور را فراموش کردم ؟

عضويت سريع

    نام کاربری
    رمز عبور
    تکرار رمز
    ایمیل
    کد تصویری

آمار

    آمار مطالب آمار مطالب
    کل مطالب کل مطالب : 197
    کل نظرات کل نظرات : 0
    آمار کاربران آمار کاربران
    افراد آنلاین افراد آنلاین : 1
    تعداد اعضا تعداد اعضا : 3

    آمار بازدیدآمار بازدید
    بازدید امروز بازدید امروز : 49
    بازدید دیروز بازدید دیروز : 84
    ورودی امروز گوگل ورودی امروز گوگل : 5
    ورودی گوگل دیروز ورودی گوگل دیروز : 8
    آي پي امروز آي پي امروز : 16
    آي پي ديروز آي پي ديروز : 28
    بازدید هفته بازدید هفته : 463
    بازدید ماه بازدید ماه : 454
    بازدید سال بازدید سال : 1877
    بازدید کلی بازدید کلی : 88143

    اطلاعات شما اطلاعات شما
    آی پی آی پی : 3.145.17.20
    مرورگر مرورگر :
    سیستم عامل سیستم عامل :
    تاریخ امروز امروز :

چت باکس


    نام :
    وب :
    پیام :
    2+2=:
    (Refresh)

خبرنامه

    براي اطلاع از آپيدت شدن سایت در خبرنامه سایت عضو شويد تا جديدترين مطالب به ايميل شما ارسال شود



آخرین نطرات

معرفی کتاب مردان و رجزهایشان

 
شجاعی در این اثر اولا همه تاریخ را در مورد شخصیت شگفت و شیفته حبیب مورد استفاده روایتش قرار می‌دهد و ثانیا در مسیر دو محور را جدی پیگیری می‌کند: اول چگونگی ادب و برخورد با امام را و دوم گوشه‌‌هایی از تصاویر کربلا، بیشتر آنجا که حبیب حاضر است و می‌بیند...

 «مردان و رجز‌هایشان»، کتابی است شامل رجزهای بعضی از شهیدان کربلا در روز عاشورا که توسط سید مهدی شجاعی جمع آوری و ترجمه شده است. علاوه بر متن و ترجمه رجز‌ها، توضیحات و شرح حال مختصری هم درباره صاحبان رجز‌ها آمده است.

در صفحات نخست این کتاب به نقش اهمیت رجزخوانی در تاریخ جنگ‌ها و مبارزات عرب اشاره می‌شود. در پی آن، رجزهایی از یاران امام حسین (ع) نقل می‌گردد که هر یک عمق معرفتی و شکوه عشق آن یاران را نشان می دهد. این رجزها که به زبان عربی و فارسی گردآمده با توضیحاتی چند همراه است . عناوین برخی از آنها بدین قرار است: "آیین دلدادگی"، "جوهر جوانمردی"، "تندیس وفاداری"، "اسوه عاشقی"، "حماسه ادب "و "ماذنه ولایت".


شجاعی در این اثر اولا همه تاریخ را در مورد شخصیت شگفت و شیفته حبیب مورد استفاده روایتش قرار می‌دهد و ثانیا در مسیر دو محور را جدی پیگیری می‌کند: اول چگونگی ادب و برخورد با امام را و دوم گوشه‌هایی از تصاویر کربلا، بیشتر آنجا که حبیب حاضر است و می‌بیند...

در مقدمه کتاب که توسط سید ابوالقاسم حسینی (ژرفا) نوشته شده، بحث رجز از دو منظر لغوی و اصطلاحی به صورت علمی تشریح شده و آمده است:
«معمولاً رجز خواندن در میدان جنگ، ویژهٔ خاصّان و بلند رتبگان اجتماع بود و عوام نوعاً از رجزخوانی بی‌نصیب بودند. از افتخارات سپاه امام حسین در کربلا همین بود که از خواص و عوام، هر دو درمیدان رزم عاشورا رجزهایی روایت شده است. این از آن روست که همهٔ آنچه در خواصّ یاران حضرت مایهٔ افتخار شمرده می‌شد، وابستهٔ ارزش‌های معنوی و شرافت روح ایشان بود و همهٔ تقوامداران ولایت شعار، خواه به اصطلاح از خواص باشند و خواه از عوام، در این بهره مشترکند... اما تاریخ عاشورا روایت نکرده است که امویان یزیدی در ذکر اهداف خود به رجزی توسّل جسته باشند».

سید مهدی شجاعی در مردان و رجز‌هایشان، مختصر زندگی و رجزهای آفتاب‌هایی چون قمر بنی هاشم، عباس بن علی (ع) و سه برادرش عبدالله و عثمان و جعفر؛ عون و مجمد فرزندان عبدالله جعفر طیار و حضرت زینب؛ عبدالله و عبدالرحمن غفاری؛ عمر بن خالد صیداوی، عبدالله بن مسلم بن عقیل؛ بریر؛ ابن و هب؛ سوید بن عمرو؛ حبیب بن مظاهر؛ حر بن یزید ریاحی؛ قاسم بن الحسن و... را به تصویر کشیده است.


تاریخ ارسال پست: یک شنبه 4 آبان 1393 ساعت:
می پسندم نمی پسندم

معرفی رمان دموقراضه اثر سید مهدی شجاعی

نویسنده: سید مهدی شجاعی

کتاب، حکایت کشور خیالی غربستان  است. پادشاه غربستان به نام «ممول» 25 پسر دارد. ممول وصیت می کند تا بعد از مرگش پادشاه بعدی با یک انتخابات مردمی از بین پسرانش انتخاب شود.
پس از مرگ پادشاه، مردم پسر اول را به پادشاهی «انتخاب» می کنند و همینطور حکومت بین بیست و چهار پسر دست به دست می شد.
داستان کتاب دوره حکومت آخرین پسر یعنی دموقراضه را (که به دلیل زشتی و کوتاه قدی و نقائص جسمانی به این نام خوانده می شد) روایت می کند.


بخشی از کتاب:
متن زیر سخنرانی دموقُراضه خطاب به مدیران حکومتی است که در آن می‌کوشد اصول حکومت‌داری را به آنان بیاموزد.

۱- مردم همه گوسفندند و ما چوپان:
حواستان باشد! بزرگ‌ترین اشتباه در حکومت، بها دادن به مردم، یا ارزش قائل شدن برای مردم است. شما مطمئن باشید که اگر برای مردم، ارزشی بیش از گوسفند قائل شوید، نمی‌توانید بر آنها حکومت کنید.
بهای مردم را شما معین می‌کنید، نه خودشان. اگر شما بر مردم قیمت نگذارید، آنها قیمتی بر خودشان می‌گذارند که هیچ‌جور نمی‌توانید بخرید. و تازه این گوسفند که من گفتم بالاترین قیمت است: قیمت آدم‌های اندیشمند چاق و چله. قیمت بقیه‌ی مردم، حداکثر در حد پشگل گوسفند است و نه بیشتر.
نتیجه این که: مردم را هر جور بار بیاورید، بار می‌آیند. اگر به آنها احترام بگذارید، فکر می‌کنند که شما موظف‌اید به آنها احترام بگذارید. اگر به آنها توضیح دهید، گمان می‌کنند که شما موظف به توضیح دادن‌اید.

۲- هیچ‌وقت شنیده‌اید که غذای گوسفند را به او اهداء یا تقدیم کنند؟ غذا یا علوفه گوسفند را جلویش می‌ریزند. رفتار با مردم هم باید درست مثل رفتار با گوسفند باشد. طبیعی‌ترین و مسلم‌ترین حق مردم را باید با تحقیر و توهین به آنها داد؛ وگرنه طلبکار می‌شوند. اگر به مردم عزت بگذارید یا احترام کنید، مردم فکر می‌کنند که شما موظف به عزت گذاشتن‌اید و دنبال باقی مطالبات خود می‌گردند.

۳- طوری برنامه‌ریزی کنید که مردم از صبح تا شب بدوند و آخر شب هم نرسند. مردم اگر مایحتاج خود را آسان به دست بیاورند، اگر وقت اضافه داشته باشند، عصیان می‌کنند، بداخلاقی می‌کنند و به فکر اعتراض و انقلاب و این حرف‌ها می‌افتند.
یک تشکیلاتی را تأسیس کنید که کارش چرخاندن مردم باشد، یا چرخاندن لقمه دور سر مردم. کارش چیدن موانع مختلف، پیش پای مردم باشد. فرض کنید که آب دریا فاصله‌اش یا مردم به اندازه دراز کردن یک دست است. جای دریا را نمی‌توان عوض کرد، اما راه مردم را که می‌شود دور کرد. هزار جور قانون می‌شود وضع کرد که مردم دور کرهٔ زمین بچرخند و دست آخر به همان نقطه‌ای برسند که قبلاً بوده‌اند. و از شما به خاطر رسیدن به همان نقطه، تشکر هم بکنند.

۴- مردم را به دو دسته تقسیم کنید و به یک دسته حقوق و مواجب بدهید که مراقب آن دسته‌ی دیگر باشند. دسته اول، به طمع مواجب یا از ترس قطع شدن مواجب، مرید شما می‌شوند و دسته‌ی دوم، از ترس دسته‌ی اول، مطیع و مِنقاد شما. به این ترتیب، مملکت، خود به خود اداره می‌شود، بی‌آنکه شما زحمتی بکشید یا دغدغه‌ای داشته باشید.

۵- مردم به دو دسته‌ی خیلی نامساوی تقسیم می‌شوند: عوام و خواص. نسبت این دو با هم، نسبت ۹۹ به ۱ است. یعنی از هر ۱۰۰ نفر، ۹۹ نفر عوام‌اند – عین خودمان – و یک نفر خواص است. و هیچ آدم عاقلی، ۹۹ را نمی‌گذارد، یک را بردارد. پس خواص را در شمار هیچ‌یک از اعضای بدن خود به حساب نیاورید و در صورت لزوم، فقط به جلب رضایت عوام فکر کنید. چرا که:
اولاً: جلب رضایت عوام، بسیار آسان‌تر از خواص است.
ثانیاً: رضایت عوام را فله‌ای می‌شود جلب کرد ولی خواص را یکی یکی؛ آن هم اگر بشود.
ثالثاً: عقل عوام به چشمشان است ولی عقل خواص، هر کدام، یک جایشان است که با زحمت هم نمی‌توان جایش را پیدا کرد.
و از همه مهم‌تر، در انتخابات و رأی‌گیری، رأی خواص و عوام یک‌اندازه است. رأی آدم خاص که بیشتر یا بزرگ‌تر از آدم عوام نیست. پس آدم باید مغز خر خورده باشد که خواص را با همه‌ی مشکلات‌شان جدی بگیرد.
خلاصه این که: این عوام‌اند که سرنوشت و تقدیر خواص را رقم می‌زنند. پس خود خواص را نباید جدی گرفت، ولی خطر خواص را چرا. خیلی باید مراقب بود. این خواص، موجودات پلید و ناشناخته‌ای هستند که اگر ازشان غافل شوید، کار دست‌تان می‌دهند.
عوام، هزارتایش کم است و خواص یک‌دانه‌اش زیاد. اگر توانستید سرشان را زیر آب بکنید، بکنید وگرنه لااقل مراقب باشید که یکی‌شان دوتا نشود.

۶- هر کاری را که از انجامش عاجزید، با صدای بلند اعلام کنید که می‌توانید. هر چقدر کار، بزرگ‌تر باشد و شما در انجام آن ناتوان‌تر، باید توانستن‌تان را قاطع‌تر و محکم‌تر و بلندتر اعلام کنید تا مردم به توانمندی شما ایمان بیاورند. انجام شدن یا نشدن آن کار مهم نیست؛ همان رعد و برق اولیه برای مردم مهم است. بعد از آن برای انجام نشدنش هزار دلیل می‌شود جفت و جور کرد.

۷- برای هر نقص و کاستی و کمبودتان، معجونی از دلیل و حکمت و فلسفه درست کنید و به مردم بخورانید. مردم، استعداد غریبی دارند برای خر شدن. اگر نان ندارید که شکم مردم را سیر کنید، برایشان در فضیلت گرسنگی، داد سخن دهید. اگر از عهده‌ی تأمین امنیت مردم برنیامدید، به آنها تفهیم کنید که هزار و یک محصول و ثمره است که فقط از وجود ناامنی به دست می‌آید. یکی از آنها، تقویت توان مقاومت است. یکی از آنها ظهور استعدادهای نهفته است و...

۸- برای این که مردم، کمتر در امور مملکت دخالت کنند و وقت شما را بگیرند، سعی کنید که آنها را به خوابیدن بیشتر ترغیب کنید. نغزترین کلام در این مورد را هم باز از خود من شنیده‌اید: هر که بیشتر می‌خوابد، توان بیشتری ذخیره می‌کند.

۹- این اصل را هیچ‌وقت فراموش نکنید: بزرگ‌ترین دشمن ما علم و دانش است. و تنها راه مبارزه با این دشمن، تحقیر کردن آن است. تا می‌توانید از افراد بی‌سواد، تجلیل کنید. آنها را در صدر بنشانید. مناصب مهم و بزرگ را به آنها بسپارید. و به همگان نشان دهید که؛ علم و دانش، جز بدبختی و دردسر و بیکاری و گوشه‌گیری، خاصیت دیگری ندارد. اما حواستان باشد که چنین اتفاقی یک‌شبه نمی‌افتد. تغییر دیدگاه مردمی که یک‌عمر علم و دانش را اسباب افتخار و عزت می‌دانسته‌اند، کار آسانی نیست. در عمل! باید در عمل، کاری کنید که مردم، مطمئن شوند که نتیجه‌ی آموختن علم و دانش، فقر و خفت و بیکاری است و نتیجه‌ی بی‌سوادی، ثروت و عزت و افتخار و قدرت.

۱۰- حتماً متوجه این واقعیت شده‌اید که افراد قدبلند به دیگران یعنی کوتاه‌تران با دیده تحقیر نگاه می‌کنند. یعنی قدبلندی اصولاً اسباب تفاخر و تکبر است. مضاف به این که افراد قدبلند هرگز از افراد کوتاه‌قد فرمان نمی‌برند. نتیجه این که: رمز بقای مدیریت، انتخاب و انتصاب زیردستانی است که قدشان از شما کوتاه‌تر باشد. اگر زمانی مجبور شدید به استفاده از فرد قدبلند، حتماً یکی از این دو کار را با او انجام دهید:
یک: آنقدر بر سرش بکوبید تا قد او هم به اندازه‌ی شما و بلکه کوتاه‌تر شود.
دو: قبل از شروع همکاری، قسمت اضافه قدش را ببرید تا به اندازه‌ی مطلوب‌تان برسد. از بالا یا پایین یا وسط فرقی نمی‌کند. مهم این است که وسیله تفاخر یا تکبر او را ببرید یا از بین ببرید.

۱۱- مردم در صورتی به شما احترام می‌گذارند یا از شما فرمان می‌برند که محتاجتان باشند. این اخلاق و روحیه عموم مردم در همه جای دنیاست. تا وقتی برای شما حرمت و عزت قائل می‌شوند که گرسنه باشند و نان‌شان دست شما باشد. حکومت اگر مردم را گرسنه و دست‌به‌دهن نگه ندارد، یا پاچه‌اش را می‌گیرند یا تحویلش نمی‌گیرند.

۱۲- این اصل بسیار مهم را هیچ‌گاه فراموش نکنید که مردم، مشخصاً همه‌ی مردم، دزد و دروغگو و پشت‌هم‌اندازند، مگر آن که خلافش ثابت شود. در حالی که انسان‌های ابله، تصورشان غیر از این است و فکر می‌کنند که اصل بر برائت است، مگر آن که خلافش ثابت شود.

۱۳- این جمله را همیشه سرلوحه‌ی همه‌ی بوق‌ها و شعارها و سخنرانی‌هایتان قرار دهید که: «وقت کم است و ما تا می‌توانیم باید خدمت کنیم.» و خودتان هر لحظه به خاطر داشته باشد که: «فقط دو سال فرصت داریم تا بارمان را برای همه‌ی عمر ببندیم.»

۱۴- حواستان باشد که خیلی‌ها به خاطر تفاوت موجود در بینایی ما، سعی می‌کنند که هر محصولی را به عنوان اثر هنری به ما قالب کنند. مراقب باشید که... فقط و فقط اثری هنری محسوب می‌شود، که با دست قابل لمس باشد.

۱۵- دروغ گفتن هنر است. هنری که از عهده‌ی هر کسی ساخته نیست. و مهم‌ترین اصل در این هنر، داشتن جسارت است. دروغی که با شهامت و قاطعیت و اعتماد به نفس گفته می‌شود، از هر راستی، قابل قبول‌تر و باورپذیرتر است. امتحان کنید! در روز روشن که خورشید وسط آسمان است، مقابل همه‌ی مردم بایستید و محکم و قاطع بگویید که: «الان شب تیره است و این مختصر روشنی هم محصول ستاره‌هاست.» اگر همه‌ی مردم حرفتان را باور نکردند، من اسمم را عوض می‌کنم. چرا مردم باور می‌کنند؟! برای این که هیچ‌کس تصور هم نمی‌کند که با این قاطعیت و محکمی بشود دروغ گفت.

۱۶- شنیده‌ام که بعضی از مردم، گاهی با شگفتی و اعجاب اظهار می‌کنند که: ما این همه حرف‌های مهم را از کجایمان در می‌آوریم؟!
گور پدر مردم! من این حرف و سؤال را گاهی از زبان شما – یعنی دوستان ابله خودم – هم شنیده‌ام! کسی که چنین سؤالی را می‌پرسد، پیداست که هنوز به ارتباط ما با عالم بالا، ایمان نیاورده است.


تاریخ ارسال پست: سه شنبه 1 مهر 1393 ساعت:
برچسب ها : ,,
می پسندم نمی پسندم

نقد گونه ای بر رمان بامداد خمار

از جمله ویژگی داستان‌های عامه‌پسند آن است که مسایلی را مطرح می‌کند که قادر به حل‌کردنشان باشد.

 داستان‌های آگاتاکریستی از جمله اینگونه داستان‌هاست. در ایران فهیمه رحیمی از مهم‌ترین نویسنده‌های عامه‌پسندی است که شخصیت داستان‌هایش را طوری طراحی می‌کند که درنهایت عاقبت‌بخیرشده یا به یک تعبیر قادر به حل مسایلشان باشند.

 رمان بامداد خمار نوشته فتانه حاج‌سیدجوادی نمونه‌ای از داستان‌های عامه‌پسند است. نگارنده به بهانه درگذشت فهیمه رحیمی به بررسی کوتاهی از رمان بامداد خمار می‌پردازد.
***
- «سلام از بنده، فرمایشی بود؟
- من با عصمت‌خانم کار دارم
- اسم شریف سرکار؟
- من... من... دختر آقای بصیرالملک هستم. به عصمت خانم بفرمایید محبوبه»
نام بصیرالملک در تمامی رمان بامداد خمار اثر فتانه حاج‌سیدجوادی حضوری سنگین و تعیین‌کننده دارد تا به آن حد که نه‌تنها قهرمان اصلی داستان – که محبوبه است – بلکه حتی ضدقهرمان – رحیم – نیز از دایره قدرت این نام خلاصی نمی‌یابد.

به بیانی دیگر این «نام» تا به آن حد قدرت دارد که هویت تک‌تک افراد خانواده را از پیش معین می‌کند.

 بامداد خمار، زندگی محبوبه، دختر بصیرالملک از اشراف سرشناس است که به تمامی خواستگاران و ازجمله خواستگاری پسرعموی اشرافی‌اش منصور، جواب رد می‌دهد تا با شاگرد نجاری به نام رحیم ازدواج کند. این کار با مخالفت شدید خانواده و پدرش بصیرالملک روبه‌رو می‌شود اما محبوبه کار خودش را می‌کند. از آن به بعد یعنی بعد از ازدواج محبوبه با رحیم، بصیرالملک ورود محبوبه را به خانه تا مادامی که همسر رحیم است ممنوع می‌کند.

  تفاوت جایگاه اجتماعی، اقتصادی، فرهنگی و... میان محبوبه و رحیم بر روابط آنها سایه‌ای سنگین می‌اندازد و آن را به بحران می‌کشاند.

 این بحران بعد از آنکه محبوبه بچه دومش را سقط می‌کند به اوج می‌رسد تا آنکه سرانجام محبوبه پشیمان از تصمیمی که گرفته در حالی که برای همیشه نازا شده به سوی خانواده خود – بصیرالملک – بازمی‌گردد تا این‌بار به‌عنوان همسر دوم با پسرعمویش منصور ازدواج کند.

 ماجرای عشقی مانند بامداد خمار در ادبیات زیاد وجود دارد. عشق به تعبیر ژولیا کریستوا «سرپیچی از یک ممنوعیت» است که اگر بسط یابد به تمایز منتهی می‌شود. تمایزی که آغاز فضایی نو در زندگی قهرمان داستان خواهد بود، فضایی که تفاوت کیفی با گذشته دارد «برای خلق و به دست‌آوردن یک فضای روانی یا قلمروی درونی، موجودات سخنگو باید از فرهنگ نمایش، از ساختارهای سخت نمادین و از هویت‌های متجانس سرپیچی کنند.»

خروج فرد از تصلب ساختارهای نمادین باعث آن می‌شود که در آغاز، خود را بیگانه و غریب بیابد مانند یک غریبه که به خانه‌ای به‌کلی متفاوت از خانه خود، قدم می‌گذارد و ناگزیر است با زبانی متفاوت از زبان خود سخن بگوید. هنگامی که محبوبه خانه پدری‌اش را ترک می‌کند و قدم به خانه همسرش رحیم می‌گذارد با حس بیگانگی مواجه می‌شود: «من پا به حیاط گذاشتم و مات و مبهوت به درودیوارخیره شدم. تمام این خانه به اندازه حیاط‌خلوت خانه پدری‌ام نیز نمی‌شد... بره آهویی بودم که در دشتی خشک و غریب، تنها و سرگردان مانده و در پشت سرش شکارچی و مقابلش سرزمینی مرموز و ناشناخته گسترده بود.»

سرپیچی بی‌سامانی و کولی‌وار، سرگردانی است. کولی‌بودن بی‌ریشه‌گی است، برای خروج از کولی‌گری باید در جایی مستقر شد و ریشه دواند. این کار البته مستلزم مداومت و پافشاری است، محبوبه که جسورانه به همسری رحیم درمی‌آید می‌خواهد خودش باشد و تنها به احساسات خود پایبند باشد، غافل از آنکه ساختارهایی متصلب و مسن وجود دارند که او را به سادگی آزاد نمی‌گذارند.

 تنش میان تصلب ساختار و آزادی سوژه، قدمتی دیرینه به اندازه عمر آدمی دارد، سوژه آنگاه رهایی می‌یابد که ساختار را در هم بشکند، آیا محبوبه چنین امکانی دارد؟ از طرفی دیگر ساختارها به دلیل قرارداشتن در موقعیتی فرا‌دست سوژه، وارث باورها و هنجارها و ساخت‌های نمادینی هستند که از آن سرمایه به‌عنوان سلاحی بسیار کارساز استفاده می‌کنند و بنابراین امکان مانور بیشتری برای خود فراهم می‌آورند. بصیرالملک، نماینده چنین ساختاری است و بنابراین ابتکار عمل را به دست می‌گیرد، او ورود محبوبه را به خانه ممنوع می‌کند، اما در همان حال با استفاده از امکانات اقتصادی، او را تحت اتوریته خود نگه می‌دارد. بصیرالملک خطاب به رحیم با تحکم می‌گوید: «... خوب گوش‌هایت را باز کن، یک خانه به اسم دخترم می‌کنم که در آن زندگی کنید، با یک دکان نجاری که تو توی آن کاسبی کنی، ماه‌به‌ماه دایه خانم 30تومان کمک خرجی برایش می‌آورد، مهریه‌اش باید دوهزارو500تومان باشد.»

تمایز تنها آن هنگام که توسط سوژه درونی می‌شود امکانات گسست از ساختار را مهیا می‌کند اما اتوریته بصیرالملک دمی محبوبه را تنها نمی‌گذارد.

هویت بصیرالملک همچون باری سنگین بر دوش محبوبه سنگینی می‌کند و مانع از تحرکش می‌شود و فی‌الواقع او را به انقیاد خود در‌می‌آورد.  لویی آلتوسر ساختارگرای مشهور مثالی دارد که رابطه ساختار، هویت از پیش تعیین شده و انقیاد را مطرح می‌کند.

 تز آلتوسر مبتنی بر این مساله است که ایدئولوژی فرد را به‌عنوان سوژه فرا‌می‌خواند یا خطاب می‌کند.

 آلتوسر در مثال خود می‌گوید آدمی را در نظر بگیرید که فردی معمولی است و در خیابان قدم می‌زند، او سرگرم کار خود است و به دیگران کاری ندارد اما ناگهان یک افسر پلیس که به دنبال مجرم فراری است او را مورد خطاب قرار می‌دهد و با صدای بلند فرمان ایست می‌دهد، این فرمان یا خطاب، اگرچه معمولی‌ترین کار هر پلیس است اما فرد عادی با شنیدن این فرمان ناگهان سر برمی‌گرداند و آنگاه ناخودآگاه با خطاب پلیس نام مجرم را بر خود می‌بیند. به نظر آلتوسر جایگاه افراد و هویتشان در جامعه همین‌گونه شکل می‌گیرد و از پیش تعیین می‌شود تا آنان به خیال خودآزادانه انقیاد، مجرم‌بودن یا همان حس خطاکاری را پذیرا شوند «فرد را به‌عنوان سوژه‌ای آزاد خطاب می‌کنند تا آزادانه انقیاد را بپذیرد، تا نشانه‌ها و کنش‌های انقیادش را «به دست خود» به نمایش گذارد، هیچ سوژه‌ای وجود ندارد مگر آن به وسیله‌ و برای انقیاد به وجود آمده باشد. همین است که سوژه‌ها خیال می‌کنند «همه کار را خود انجام می‌دهند.

اینکه سوژه‌ها «همه کار را خود انجام می‌دهند» ریشه در همان خطابی دارد که فرمان مجرم‌بودن یا همان فرمان ایست می‌دهد و سوژه‌ها ناخودآگاه آن را می‌پذیرند.

 نام بصیرالملک به پشتوانه جایگاه نمادینی که در سلسله روابط اجتماعی دارد پیشاپیش هویت افراد و جایگاه آنان را معین می‌کند، دنائت و پستی رحیم از یک طرف و تمایل بازگشت به خانه پدری در محبوبه، سرانجام او را به خانه بصیرالملک برمی‌گرداند. محبوبه سرانجام به نقطه آغاز خود بازمی‌گردد تا «کلیشه» نه‌تنها در انتخاب مضمون عشق بلکه در محتوای داستان و سیر آن نیز انجام بگیرد.

 کلیشه‌ای که بنابر کلیشه‌بودنش فاقد تحقق اتفاق مهمی است، به این سان محبوبه به خانه باز می‌گردد تا مطابق داستان‌های عامه‌پسند خود مساله خود را حل کند و به نقطه آغاز خود بازگردد، تنها با بازگشت محبوبه به خانه است که هیجانات این رمان خواندنی فروکش می‌کند «تا وارد شدم انگار ملکه وارد شده، دایه جانم، دده خانم، حاج علی و حتی کلفت جدید که مادرم گرفته بود، همه به استقبال آمدند.

نادر شهریوری


تاریخ ارسال پست: پنج شنبه 20 شهريور 1393 ساعت:
می پسندم نمی پسندم

نقد گونه ای بر کتاب مغز متفکر جهان تشیع

انتقادهای بهاء الدین خرمشاهی به کتاب مغز متفکرجهان تشیع راجع به امام صادق(ع)

 
گفت و گوی خبر آنلاین با استاد بهاءالدین خرمشاهی در مورد کتاب مغز متفکر جهان تشیع

استاد خرمشاهی درباره کتاب مغز متفکر جهان شیعه گفت: این کتاب، کمتر علمی و تاریخی است و ارزش تحقیقی ندارد. وی هیچ کدام از کتاب های مرحوم منصوری را دارای ارزش استناد و تحقیق نمی داند چرا که به گفته وی، ذبیح الله منصوری در ترجمه کتب، حدود 70 درصد به متن اصلی کتاب اضافه می کرد.
متن کامل این گفت و گو را در ادامه می خوانید:

نظر شما نسبت به کتاب مغز متفکر جهان شیعه، اثر ذبیح الله منصوری چیست؟

شادروان ذبیح الله منصوری، پدیده ای در عالم نشر و فرهنگ 50 سال اخیر ایران بوده است. کتاب هایی که ایشان تألیف یا ترجمه آزاد کرده از سینوهه گرفته تا ملاصدرا و همین کتاب «مغز متفکر جهان شیعه» که در مورد امام صادق(ع) است، غالباً متون اصلی این کتب، بسیار کوتاه تر و متفاوت تر از آن چیزی است که آقای منصوری نوشته است. البته نباید خوشخوانی و مردم پسندی آثار او را انکار کرد. تیراژ کتاب های او و اقبالی که عامه به او دارند، این موضوع را نشان می دهد.
آنچه ایشان راجع به امام صادق(ع) مطرح کرده است، یک مشت مشهورات و شنیده ها بوده و کمتر علمی و تاریخی است. ایشان یک تاریخ نگار بوده که حدود 50 سال قلم می زد و نبض مخاطب دستش آمده بود. به نظر من، این کتاب ارزش تحقیقی ندارد. در واقع هیچ کدام از کتاب های مرحوم منصوری، ارزش استناد و تحقیق ندارد چرا که ایشان در ترجمه کتب، حدود 70 درصد به متن اصلی کتاب اضافه می کرد. پس این کتاب را اگر کسی به عنوان مقدماتی ترین کتاب بخواهد بخواند، اشکالی ندارد اما پس از آن باید به منابع جدی رو بیاورد و از کتاب شناسی ها و امکانات اینترنتی و دیجیتالی و سایت کتابخانه ملی استفاده کند.

استاد! به نظر شما درباره معرفی وجهه علمی امام صادق(ع) آیا اقدامات کافی صورت گرفته است؟

شخصیت امام صادق چندان علمی است که ما را شیعه جعفری می نامند. آثار فراوانی درباره امام ششم ما به زبان های مختلف و کمتر به فارسی نوشته شده است. به نظرم جا دارد که یک مُسند و یک مجموعه احادیث یا دانشنامه یک جلدی با چند صد مدخل برای حضرت ایشان تدوین شود و ما که معمولاً شناخت اعتقادی از ائمه خود داریم نه شناخت علمی، تاریخی و فرهنگی، از آن بهره ببریم. این پیشنهاد من است. با توجه به این که نهادهای فرهنگی زیادی در کشور ما وجود دارد و 11 هزار ناشر داریم، بهتر است چنین دانشنامه ای تدوین شود.

با توجه به این که حضرتعالی از بنیانگذاران و سرویراستاران دایره المعارف تشیع هستید، همکاران شما تاکنون چه منابع فارسی درباره حضرت امام صادق(ع) منتشر کرده اند؟

در دایره المعارف تشیع زندگی نامه هر 12 امام را پشت سر هم و بدون توجه به حروف الفبا آورده ایم. دلیل بی توجهی به حروف الفبا در مورد ائمه معصومین این بود که زندگی همه آنها را در یک جا بیاوریم. مطالب مربوط به ائمه را مرحوم استاد زریاب خویی نوشته است که مورخ بزرگی در روزگار ما بود و سال 73 فوت کرد. این منبع بزرگی است و کتاب شناسی هم دارد.
دایره المعارف تشیع، کتاب دیگری را به نام راه راستان منتشر کرده که مربوط به زندگی 14 معصوم (ع) است. به نظرم تا به امروز چنین تحقیقی درباره 14 معصوم نگاشته نشده است. اثری ارزشمند و بسیار محققانه که همه فهم و مستند و تحقیقی است.
/


تاریخ ارسال پست: چهار شنبه 19 شهريور 1393 ساعت:
برچسب ها : ,
می پسندم نمی پسندم

نقد کتاب دو قرن سکوت

مطالب كتاب «دو قرن سكوت» نوشته زرين كوب تا چه حد صحيح و قابل استناد است؟

هرچند اظهار نظر كامل پيرامون تمامي مطالب كتاب نيازمند نقد و بررسي موردي است ؛ اما اگر به صورت كلي بخواهيم ارزيابي درباره آن داشته باشيم در اين زمينه توجه شما را به مطالب ذيل جلب مي نمائيم :
يكم . پيشينه كتاب دو قرن سكوت :
مرحوم دكتر عبدالحسين زرين كوب، دو قرن سكوت را در سال 1330 براي اولين بار به چاپ رساند. اين اثر كه به بررسي سرگذشت حوادث و اوضاع تاريخي ايران در دو قرن اول اسلام مي پردازد، بر اساس ديدگاه باستانگرائي و برتري ايران قبل از اسلام تاليف شده و از نظر تاريخي، ايراداتي اساسي دارد كه مولف در مقدمه چاپ هاي بعدي كتاب آن گوشزد نموده است و خود اعتراف مي كند كه با توجه به شور جواني اي كه در دوران نگاشتن اين كتاب با او همراه بوده است، در بسياري از مسائل مغرضانه نويسندگي كرده است. لذا در چاپ دوم اين كتاب دكتر عبدالحسين زرين كوب به انجام تصحيحاتي در راستاي صحت بخشيدن هرچه بيشتر به اثرش دست زد. استاد مطهري در خدمات متقابل اسلام و ايران انتقادات جدي و تندي را نسبت به اين كتاب دارد و در آغاز اين كتاب از نوشته ي استاد مطهري نيز ياد شده است. اين كتاب در سال 1384 براي نوزدهمين بار توسط انتشارات سخن به چاپ رسيد.

دوم . فضاي زماني و فكري نويسنده :
نويسنده در زمان و شرايط به تأليف كتاب مذكور مي پردازد كه غربزدگي ، حمله به اسلام و تقديس ايران باستان ، دو پايه سياست فرهنگي عصر پهلوي بود كه توسط روشنفكران سكولار انجام مي‌گرفت. در آن روزگار سرد و سياه و تلخ ، همسو با مذاق قدرت مسلط، صادق هدايت (نيهيليست يهودي تبار، كه جان بر سر نيست انگاري كافكايي گذاشت) كتاب «پروين دختر ساسان» را نوشت. مجتبي مينوي «مازيار» را همراه با نمايشنامه صادق هدايت منتشر كرد و درآن ، از ارتش رهايي بخش اسلام كه رائد و رهنماي آن ، يك ايراني پارسا و آزاده و فرهيخته (سلمان پارسي) بود با عنوان «مشتي مارخواران اهريمن نژاد» ياد كرد.
سعيد نفيسي اعراب مسلمان را «گروه سوسمارخوار و بي خط و دانش» شمرد كه 17 وي همچنين در لزوم تغيير خط اعلام كرد: «... من جدا عقيده ايماني دارم كه يكي از نخستين ضروريات زبان فارسي، اختيار كردن خط ديگري جز خط امروز است...». احمد كسروي ، عضو انجمن آسيايي همايوني لندن (بزرگترين لژ فراماسونري در خاورميانه) بانوشتن كتاب «زبان پاك» به جنگ واژه هاي عربي تبار موجود در زبان فارسي (كه استعمال آنها قرنها در ادبيات كشورمان رواج داشته و در معني ، تابعيت ايراني گرفته اند) رفت و به سره نويسي ، بلكه واژه تراشي هاي بعضا مضحك (نظير جعل واژه شلپ! به جاي شيريني) پرداخت. (ر.ك : زمانه و كارنامه ابراهيم پورداوود ، علي ابوالحسني ،جام جم ) در چنين فضائي عبدالحسين زرين كوب كتاب «دو قرن سكوت» را نوشت و در آن ، هرچه را كه از آن ايران باستان نبود «زشت و پست و نادرست» شمرد!
سوم . اعتراف و جبران اشتباهات :
بسياري از روشنفكران شووينيست مآب عصر رضاخان ، بعضاً با شهامت تمام به اشتباه خويش اعتراف كردند. همان كاري كه عبدالحسين زرين كوب انجام داد ودر پيشگفتاري كه بر چاپ دوم «دو قرن سكوت» نوشت با اعترافي دليرانه ، حق پذيري و پختگي تدريجي خويش را ثابت كرد. گام مهمتر زرين كوب در اين عرصه ، نگارش كتاب گرانسنگ «كارنامه اسلام» بود.
دكتر زرين‌كوب در مقدمه چاپ دوم مي‌نويسد: «در تجديد نظري كه در اين كتاب، براي چاپ تازه‌اي كردم، ... ترتيب و شيوة كتاب اول را بر هم زدم و كاري ديگر پيش گرفتم. از آنچه سخن شناسان و خرده‌گيران، در باب چاپ سابق گفته بودند، هر چه را وارد ديدم به منت پذيرفتم و در آن نظر كردم. در جايي كه سخن از حقيقت جويي است چه ضرورت دارد كه من بيهوده از آنچه سابق به خطا پنداشته‌ام دفاع كنم و عبث لجاج و عناد ناروا ورزم؟ از اين رو، در اين فرصتي كه براي تجديد نظر پيش آمد، قلم برداشتم و در كتاب خويش بر هر چه مشكوك و تاريك و نادرست بود،خط بطلان كشيدم. بسياري از اين موارد مشكوك و تاريك جاهايي بود كه من در آن روزگار گذشته، نمي‌دانم از خامي يا تعصب،نتوانسته‌ بودم به عيب و گناه و شكست ايران به درست اعتراف كنم. در آن روزگاران، چنان روح من از شور و حماسه لبريز بود كه هر چه پاك و حق و مينوي بود از آن ايران مي‌دانستم و هر چه را از آن ايران– ايران باستاني را مي‌گويم- نبود زشت و پست و نادرست مي‌شمردم. در سالهايي كه پس از نشر آن كتاب بر من گذشت و در آن مدت، دمي از كار و انديشه در باب همين دوره از تاريخ ايران، غافل نبودم در اين راي نارواي من، چنانكه شايسته است، خللي افتاد. خطاي اين گمان را كه صاحب نظران از آن غافل نبودند، دريافتم و در اين فرصتي كه براي تجديد نظر در كتاب سابق بدست آمد لازم ديدم كه آن گمان خطاي تعصب آميز را جبران كنم. آخر عهد و پيماني كه من با خوانندة اين كتاب دارم آن نيست كه دانسته يا ندانسته، تاريخ گذشته را به زرق و دروغ و غرور و فريب بيالايم. عهد و پيمان من آن است كه حقيقت را بجويم و آن را از هر چه دروغ و غرور و فريب است جدا كنم. در اين صورت ممكن نبود كه بر آنچه در كتاب خويش نادرست و مشكوك مي‌ديدم از خامي و ستيزه‌رويي خويش،خط بطلان نكشم و خواننده‌اي را كه شايد بر سخن من بيش از حد ضرورت اعتماد مي‌ورزد با خويشتن به گمراهي بكشانم. ... خوانندة جواني كه آن كتاب سابق مرا خوانده بود، در ذهن خويش پرسشهايي مي‌داشت كه من در آنجا، بدانها جوابي نداده بودم. سبب سقوط و شكست سامانيان چه بود؟ ... در هر حال از اين بايت هيچ ادعايي ندارم: ادعا ندارم كه در اين جستجو به حقيقتي رسيده‌ام. ادعا ندارم كه وظيفة مورخي محقق را ادا كرده‌ام. اين متاعم كه تو مي‌بيني و كمتر زينم.»

چهارم . نقد استاد مطهري بر كتاب دو قرن سكوت :
استاد مطهري در كتاب ارزشمند و مستند خدمات متقابل اسلام و ايران مي نويسد : « خواننده عزيز ! از آنچه در بخش سوم اين كتاب خواند هر چند باختصار برگذار شده است يك مطلب كاملا دستگيرش مي شود و آن اينكه عكس‏العمل‏ ايرانيان در برابر اسلام فوق‏العاده نجيبانه و سپاسگزارانه بوده و از يك‏ نوع توافق طبيعي ميان روح اسلامي و كالبد ايراني حكايت مي‏كند . اسلام براي‏ ايران و ايراني در حكم غذاي مطبوعي بوده كه به حلق گرسنه‏اي فرو رود . يا آب گوارايي كه به كام تشنه‏اي ر يخته شود . طبيعت ايراني مخصوصا با شرايط زماني و مكاني و اجتماعي ايران قبل از اسلام اين خوراك مطبوع را به‏ خود جذب كرده و از آن نيرو و حيات گرفته است و نيرو و حيات خود را صرف خدمت به آن كرده است
چنانكه مي‏دانيم از سال 41 هجري تا 132 يعني نزديك يك قرن امويان بر جهان اسلام حكومت راندند . امويان ، اصلي را كه اسلام ميرانده بود ، يعني‏ امتيازات قومي و نژادي ، كم و بيش زنده كردند ، ميان عرب و غير عرب‏ بالخصوص ايراني تبعيض قائل مي‏شدند ، سياستشان سياست نژادي بود امويان حساسيت خاصي عليه ايرانيان داشتند كه با ساير نژادهاي غير عرب‏ مثلا قبطيها ، نداشتند . علت اصلي اين حساسيت تمايل نسبي ايرانيان نسبت‏ به علويين خصوصا شخص علي عليه‏السلام بود ، نقطه حساس سياست اموي جنبه‏ ضد علوي آن است و نظر به اينكه سياست علوي بر اجراء جنبه‏هاي ضد نژادي و ضد طبقاتي اسلام بود و طبعا اجراء اين اصل بر عرب خصوصا قريش كه خود را نژاد برتر مي‏دانست دشوار بود ، امويان از نخوت عربي و قرشي به سود حكومت خويش بر ضد علويان استفاده مي‏كردند
لهذا امويان با هر عنصر طرفدار علويين اعم از عرب يا ايراني يا افريقايي ياهندي مبارزه مي‏كردند ، مظالمي كه آل علي و پيروان عربشان از امويان‏ ديدند از مظالمي كه بر ايرانيان در آن دوره وارد شد بسي بيشتر و جانگدازتر بوده است از سال 132 كه عباسيان روي كار آمدند دفتر سياست ورق خورد . سياست‏ عباسيان تا زمان معتصم كه عنصر ترك روي كار آمد بر مبناي حمايت از ايرانيان و تقويت ايرانيان عليه اعراب بود . صد ساله اول عباسي براي‏ ايرانيان عصر طلايي بوده است . برخي وزراي ايراني مانند برامكه كه از اولاد بوداييان بلخ بودند و فضل بن سهل ذوالرياستين سرخسي ، بعد از خليفه‏ بزرگترين قدرت بشمار مي‏رفتند
ايرانيان در قرن اول حكومت عباسي هر چند در رفاه بودند ، ولي از نظر سياسي جزء قلمرو خلافت اسلامي بودند و حكومت مستقلي نداشتند . اما پس از صد سال يعني از زمان حكومت طاهريان بر خراسان و بالخصوص از زمان‏ صفاريان حكومت مستقل تشكيل دادند
و البته اين حكومتهاي مستقل در عين حال تا پايان خلافت عباسي تحت نفوذ معنوي خلفاي عباسي بودند ، مردم ايران براي مقام خلافت به اعتبار نام‏ جانشيني پيغمبر اكرم نوعي قداست قائل بودند و حكومت هيچ حاكمي را در ايران مادامي كه منشوري از خليفه نمي‏آورد شرعي و قانوني نمي‏دانستند ، تا آنكه در قرن هفتم دستگاه خلافت عباسي برچيده شد و اين جريان خاتمه يافت‏ . پس از برچيده شدن خلافت عباسي ، خلفاي عثماني در غير ايران تا حدي‏ نفوذ معنوي داشتند ، ولي در ايران به علت تشيع اين مردم و غير شرعي‏ دانستن خلافت ، به هيچ وجه نفوذي نداشتند برخي از مستشرقين و در رأس همه آنها سرجان ملكم انگليسي دو قرن اول‏ ايران اسلامي را - يعني از حدود نيمه قرن اول هجري كه ايران فتح شد تا حدود نيمه قرن سوم هجري كه كم و بيش حكومت مستقل در ايران تشكيل گرديد - به اعتبار اينكه در اين دو قرن ايران جزء قلمرو كلي خلافت بوده و از خود حكومت مستقلي نداشته است ، دوره سكوت و سكون و احيانا دوره بردگي‏ ايرانيان ناميده‏اند و نوعي جار و جنجال راه انداخته تا آنجا كه برخي‏ ايرانيان را تحت تأثير فكر خود قرار داده‏اند اگر از ديد امثال سرجان ملكم بنگريم ، يعني توده ايراني را نديده‏ بگيريم و به تحولات فرهنگي و غير فرهنگي ثمربخش بي‏نظير كه در همين دو قرن رخ داد و سخت به حال توده ملت ايران مفيد افتاد توجه نكنيم و تنها طبقه حاكمه را در نظر بگيريم ، حق داريم دوره‏اي را كه ايران جزء قلمرو خلافت بوده دوره سكوت و سكون بشماريم آري اگر تنها طبقه حجاج بن يوسف و ابومسلم خراساني را در نظر بگيريم‏ كه آن يكي صد و بيست هزار نفر را به باد فنا داد و اين يكي ششصد هزار نفر را قتل عام كرد و مانند يك عرب متعصب نژادپرست نوحه سرايي كنيم‏ كه چرا اين ششصد هزار نفر را نيز حجاج كه يك عنصر عربي است به باد فنا نداد ؟ و يا مانند يك متعصب ايراني سوگواري كنيم كه چرا ابومسلم در جاي‏ حجاج ننشست تا آن صد و بيست هزار نفر هم با دست تواناي او قتل‏عام شوند حق داريم كه دو قرن اول را دوره سكون و سكوت از نظر ايران بناميم ، چون‏ با مقايسه با دوره‏هاي ديگر تنها چيزي كه مايه تأسف است اين است كه‏ في‏المثل به جاي ابومسلم‏ها نام حجاج‏ها برده مي‏شود اما اگر توده ملت ايران را ، يعني موزه گرزاده‏ها و كوزه گرزاده‏ها را ، همانهايي كه سيبويه‏ها و ابوعبيده‏ها و ابوحنيفه‏ها و آل نوبختها و بني‏شاكرها و صدها افراد ديگر و خاندان ديگر از ميان آنها برخاستند در نظر بگيريم كه استعدادهاشان شكفت و توانستند در ميدان يك مسابقه آزاد فرهنگي شركت كنند و گوي افتخار را بربايند و براي اولين بار در تاريخ‏ ايران به صورت پيشواي ادبي ، علمي ، مذهبي ، ملل ديگر درآيند و آثاري‏ جاويدان از خود باقي بگذارند و نام خويش و آب خاك خويش را قرين عزت و افتخار و جاويداني سازند ، اين دو قرن ، دو قرن‏ خروش و نشاط و جنبش و نغمه و سخن است در اين دو قرن بود كه ايرانيان با يك ايدئولوژي جهاني و انساني فوق‏ نژادي آشنا شدند ، حقايقش را به عنوان حقايقي آسماني و مافوق زمان و مكان پذيرفتند و زبانش را به عنوان زباني بين‏المللي اسلامي كه به هيچ قوم‏ خاص تعلق ندارد و تنها زبان يك مسلك است از آن خود دانسته و بر زبان‏ قومي و نژادي خويش مقدم شمردند
عجبا ! مي‏گويند ( در طي اين دو قرن زبان ايراني خاموشي گزيده بود و ايراني سخن خويش جز بر زبان شمشير نمي‏گفت ) من حقيقتا معني اين سخن را نمي‏فهمم ! آيا زبان علمي زبان نيست ؟ ! آيا زبان ادبي زبان نيست ؟ آيا شاهكار ادبي سيبويه كه در فن خود همطراز المجسطي بطلميوس و منطق‏ ارسطو در فن خودشان ، به شمار مي‏رود جز در اين دو قرن آفريده شده است ؟ ! آيا ادب الكاتب ابن قتيبه كه آن نيز در فن خود يك شاهكار است محصول‏ اين دو قرن نيست ؟ ! آيا شاهكار ادبي آفريدن مربوط به زبان نيست ؟ خواهند گفت : اينها هر چه هست به زبان عربي است جواب اين است : مگر كسي ايرانيان را مجبور كرده بود كه به زبان عربي شاهكار خلق كنند ؟ اصلامگر ممكن است كسي با زور شاهكار خلق كند ؟ ! آيا اين عيب است بر ايرانيان كه پس از آشنايي با زباني كه اعجاز الهي را در آن يافتند و آن‏ را متعلق به هيچ قومي نمي‏دانستند و آن را زبان يك كتاب مي‏دانستند به آن‏ گرويدند و آن را تقويت كردند و پس از دو سه قرن از آميختن لغات و معاني آن با زبان قديم ايراني زبان شيرين و لطيف امروز فارسي را ساختند ؟ مي‏گويند : زبان اين قوم ( ايرانيان قبل از اسلام ) زبان قومي بود كه‏ از خرد و دانش و فرهنگ و ادب به قدر كفايت بهره داشت ، با اين همه اين‏ قوم كه ( به صد زبان سخن مي‏گفتند ) وقتي با اعراب مسلمان روبرو گشتند ( آيا چه شنيدند كه خاموش شدند ؟ آقاي دكتر زرين كوب كه سؤال بالا را طرح كرده‏اند ، خود بدان پاسخ‏ داده‏اند مي‏گويند : زبان تازي پيش از آن زبان مردم نيمه وحشي محسوب مي‏شد و لطف و ظرافتي نداشت . معهذا وقتي بانك اذان در فضاي ملك ايران پيچيد ، زبان پهلوي در برابر آن فروماند و به خاموشي گراييد . آنچه در اين‏ حادثه زبان ايرانيان را بند آورد سادگي و عظمت ( پيام تازه ) بود و اين‏ پيام تازه ( قرآن ) بود كه سخنوران عرب را از اعجاز بيان و عمق معني‏ خويش به سكوت افكنده بود . پس چه عجيب كه اين پيام شگفت‏انگيز تازه ، در ايران نيز زبان سخنوران را فروبندد و خردها را به حيرت اندازد ؟ حقيقت اين است كه از ايرانيان آنها كه دين را به طيب خاطر خويش‏ پذيرفته بودند شور و شوق بي‏حدي كه در اين دين مسلماني تازه مي‏يافتند چنان‏ آنها را محو و بيخود مي‏ساخت كه به شاعري و سخنگويي وقت خويش به تلف‏ نمي‏آوردند (دو قرن سكوت ص 107 - . 108)
كوچكترين سندي در دست نيست كه خلفا حتي خلفاي اموي مردم ايران را به‏ ترك زبان اصلي خود ( البته زبانهاي اصلي خود ، زيرا در همه ايران يك‏ زبان رائج نبوده ، در هر منطقه‏اي زبان مخصوص بوده است ) مجبور كرده‏ باشند . آنچه در اين زمينه گفته شده است مستند به هيچ سند تاريخي نيست‏ ، و هم و خيال و غرض و مرض است . زيبايي و جاذبه لفظي و معنوي قرآن و تعليمات جهانوطني آن ، دست به دست هم داد كه همه مسلمانان اين تحفه‏ آسماني را با اينهمه لطف از آن خود بدانند و مجذوب زبان قرآن گردند و زبان اصلي خويش را به طاق فراموشي‏ بسپارند منحصر به ايرانيان نبود كه زبان قديم خويش را پس از آشنايي با نغمه آسماني قرآن فراموش كردند ، همه ملل گرونده به اسلام چنين شدند ، و چنانكه مكرر گفته‏ايم اگر كوشش عباسيان كه سياست ضد عرب داشتند نبود ، زبان فارسي امروز كه با زبانهاي قبل از اسلام متفاوت است پديد نمي‏آمد خلفاي عباسي بهترين مشوق اين زبان بودند ، آنها مايل نبودند كه زبان عربي‏ درميان توده ايراني رايج گردد بني‏العباس شعوبيان را كه ضد عرب بودند و در مطاعن و مثالب عرب‏ كتاب تأليف مي‏كردند تأييد و تقويت مي‏نمودند . علان شعوبي كتابي در بديهاي عرب و صفات نكوهيده آنان نوشت در حالي كه كارمند رسمي هارون و مأمون بود و در بيت الحكمة براي آنها كتاب استنساخ مي‏كرد و مزد مي‏گرفت‏ همچنين سهل بن هارون شعوبي كه شديدا ضد عرب بود و عليه عرب كتاب نوشت‏ مدير بيت‏الحكمه هاروني و مأموني بود (ترجمه تاريخ تمدن جرجي زيدان‏ج 3 ص 310 - . 311 ) ، همچنانكه قبلا در فصل مربوط به زبان فارسي گفتيم ، مأمون اول حاكمي است كه شاعري پارسي گوي را فوق‏العاده تشويق كرده است آري آن بود علت خاموشي گزيدن ايرانيان از پارسي گويي ، و اين بود علت‏ رواج ثانوي اين زبان . و البته همچنانكه باز هم گفته‏ايم رواج ثانوي زبان‏ فارسي ، به هيچ وجه جاي تأسف نيست ، بلكه جاي شكر است : هر زباني از خود لطف و زيبايي خاص دارد . زبان فارسي از بركت لطف و زيبايي خود و هم از همت و ايمان ايرانيان پارسي گوي خدمات بسيار ارزنده‏اي به اسلام‏ كرده است ادوارد براون منصفانه خود را از غرضرانيهاي امثال سرجان ملكم بركنار مي‏دارد ، وي مي‏گويد : دو كتاب تاريخ ايران است كه انگليسها بيشتر با آن آشنا و ديني خود را به مقام قداست رساندند در حدي كه مورد احترام فوق‏العاده‏ مذهبي ملل ديگر قرار گرفتند و هنوز هم در كتب اسلامي ، مخصوصا در كتب‏ غير ايراني و غير شيعي نام آنان در هاله‏اي از قدس قرار گرفته است . در اقصي بلاد اسلامي مردم نام آنها را با احترام فراوان مي‏برند . اين دوره از نظر علمي و فرهنگي در رديف اول است و اما از جنبه كسب قداست و احترام‏ مذهبي براي ايرانيان قطعا بي‏رقيب و بي‏نظير است اگر بخواهيم محصول اين دو قرن را روشن كنيم بايد نظري به جامعه ايراني‏ از حدود دهه سوم قرن اول هجري كه ايران به دست مسلمانان فتح شد تا حدود دهه دوم قرن سوم هجري كه طاهريان در خراسان نيمه استقلالي يافتند و بلكه‏ تا حدود دهه ششم قرن سوم كه صفاريان استقلال يافتند بيفكنيم و نتيجه‏گيري‏ كنيم البته از اين نكته نبايد غافل بود كه تازه در عهد صفاريان و سامانيان و غير هم نيز بسياري از دانشمندان ايراني كه استعداد خويش را به ظهور رسانيده‏اند در ايران و حوزه حكومت ايراني نبوده‏اند غالبا در عراق و احيانا در حجاز يا جاي ديگر مي‏زيسته‏اند بگذريم از سلمان فارسي كه افتخار صحبت رسول خدا را كسب كرده و به‏ شرف « منا اهل البيت » نائل آمده است و از نظر مسلمانان شيعه‏ افضل صحابه رسول خدا و اميرالمؤمنين است و از نظر غير شيعه در رديف‏ كبار صحابه است و نام ناميش در ديوار مسجدالنبي مي‏درخشد از اين مرد بزرگ و بزرگوار مي‏گذريم ، ساير ايرانيان نامدار را در نظر مي‏گيريم . و چون طرف سخن ما كساني هستند كه با مقياس احساسات ملي و ايراني با ما سخن مي‏گويند ، ما عجالتا با احساسات شيعي و حتي با احساسات اسلامي خودمان كاري نداريم ، تنها از جنبه افتخارات ملي مطلب‏ را محل بحث قرار مي‏دهيم . مي‏خواهيم اجمالا ببينيم اين دو قرن چه امكاناتي‏ و چه افتخاراتي براي ملت ايران خوارزمي ، همچنين نوبختيان ، ابومعشر بلخي، ابوالطيب سرخسي و غير اينهااز سرداران اسلامي ايراني ، گذشته از سرداراني كه در ايران جنگيده‏اند مانند طاهر ذواليمينين ، بايد موسي بن نصير فاتح اسپانيا را نام برد
آري اين است دو قرني كه آنرا دوره ركود و سكون و سكوت ايران‏ ناميده‏اند. » ( جهت آگاهي و مطالعه بيشتر ر.ك :خدمات متقابل اسلام و ايران ، صص 668-677 )

پنجم . كارنامه اسلام :
روزي كه اسلام وارد ايران شد مورد استقبال باشكوه مردمي قرار گرفت كه از نظام تبعيض و ستم امپراتوري ساساني به تنگ آمده بودند. برخلاف كساني كه مدعي اند ملت ما به دليل ترس از شمشير به اسلام روي آورد ، اين آيين آسماني در اعماق وجود ايراني خسته از ظلم و شيفته عدل جاي خود را پيدا كرد و بر آن اساس تمدن باشكوهي را در هزار سال پيش پايه گذارد كه چهره هاي برجسته و كم نظيري همچون زكرياي رازي ، بوعلي سينا، خواجه نظام الملك و... را به عالم انسانيت تقديم كرد. چهره هايي كه اروپا قرنها خوشه چين درياي علم و فضل آنها بود و از سفره دانش آنها ارتزاق مي كرد و تمدن جديد هم به اعتراف خاورشناسان و امداد آن دستاوردهاست. ايراني اسلام را با جان و دل پذيرفت و به قول استاد مطهري از آن بهره ها برد و متقابلا به پيشبرد و پيشرفت آن در جهان نيز بيشترين كمكها را داد. دكتر عبدالحسين زرين كوب در مقدمه كتاب « كارنامه اسلام » مي نويسد : « كارنامه اسلام يك فصل درخشان تاريخ انسانى است.نه فقط از جهت‏توفيقى كه مسلمين در ايجاد يك فرهنگ تازه جهانى يافته‏اند بلكه نيزبسبب فتوحاتى كه آنها را موفق كرد به ايجاد يك دنياى تازه،وراى شرق‏و غرب:قلمرو اسلام كه در واقع نه شرق بود نه غرب. » ضمن توصيه مطالعه اين كتاب ، در ادامه توجه شما را به بخشي از آن جلب مي نمائيم :
« نگاهي به علم نجوم و رياضيات در اسلام
در رياضيات،نجوم،و فيزيك مسلمين كارهاي قابل توجه داشته‏اند.
رصدخانه‏يي كه مامون ضميمه بيت الحكمه كرد مركزي شد براي مطالعه‏در نجوم و رياضيات.درين رصدخانه مسلمين محاسبات مهم نجومي‏انجام دادند چنانكه طول يك درجه از نصف النهار را با دقتي نزديك به‏محاسبات امروز اندازه گرفتند.تفصيل طرز عمل و محاسبه را ابن خلكان‏در شرح حال محمد بن موسي خوارزمي نقل مي‏كند.ارقام معروف به‏هندي از همين ايام نزد مسلمين متداول شد و ظاهرا ترجمه كتاب‏نجومي سدهانته-معروف به سندهند-از سنسكريت‏به عربي كه بوسيله‏محمد بن ابراهيم فزاري انجام شد و همچنين كارهاي خوارزمي از اسباب‏رواج اين ارقام شد،چنانكه جنب و جوش بازرگاني مسلمين و وسعت‏دامنه تجارت آنها بعدها موجب انتشار استعمال اين نوع ارقام شد دراروپا. (1) در هر حال خوارزمي از مؤسسان جبر نيز-بعنوان يك علم‏مستقل-هست و وي بود كه اولين كتاب را در باب در اروپا معادل فن محاسبه تلقي‏شد چنانكه نام كتاب نيز به شكل Algebra عنوان علم جبر باقي ماند.جبر خوارزمي در قرون وسطي نزد اروپائيان فوق العاده اهميت‏يافت و تا زمان ويت F.viete (متوفي‏1603 ميلادي)مبناي‏مطالعات رياضي اروپائيان بود (2) وي در رياضيات بين طريقه يوناني وهندي تلفيق گونه‏يي انجام داد و سيستم عدد نويسي هندي را بين‏مسلمين رايج كرد.گفته‏اند كه وي بيش از هر دانشمند ديگر قرون‏وسطي در طرز فكر رياضي تاثير گذاشت. (3) ابوالوفاي بوزجاني(متوفي‏388 ق)در بسط علم مثلثات نيز-مثل جبر-كارهاي ارزنده كرد.
Sin مطابقت چنانكه در استخراج جيب زاويه سي درجه طريقه‏يي يافت كه نتيجه آن تاهشت رقم با مقدار واقعي 30 دارد. (4) در اروپا حل مساله جمع زوايا را به كوپرنيك منسوب مي‏دارندو او كه از راه حل ابو الوفا بيخبر بوده است ظاهرا براي حل مساله طريقه‏يي‏پيچيده‏تر از رياضيدان اسلامي يافته است. (5) خيام با آنكه آثارش درقرون وسطي به لاتيني ترجمه نشد تا در بسط رياضيات اروپا مؤثر افتد بهرحال در جبر از بزرگترين علماء قرون وسطي است.وي اول كسي است كه‏به تحقيق منظم علمي در معادلات درجه اول،دوم،و سوم پرداخته است‏و رساله او در جبر برجسته‏ترين آثار علماء قرون وسطي است در جبر.
در هر صورت جبر و مقابله را اولين بار مسلمين وارد نظام علمي كردند،همچنين استعمال جبر در هندسه و بالعكس بوسيله مسلمين انجام يافت‏و اين امر نيز در بسط هندسه تحليلي تاثير بسزائي داشت. (6) خدمات مسلمين به بسط و توسعه رياضيات منحصر به همين حدودنماند.در همان دوره مامون كه مسلمين كتاب بطلميوس و اقليدس وسندهند را (Alcuin) مربي و عالم ترجمه و تحرير مي‏كردند در تمام اروپا رياضيدان مشهوري‏كه وجود داشت عبارت بود از الكوين دربارشارلماني كه نوشته‏هاي او در رياضيات از بعضي اصول مقدماتي تجاوزنمي‏كرد.در تمام قرون وسطي،پيشرفت رياضيات در واقع به نبوغ رياضي مسلمين مديون بود.حتي در نيمه اول قرن پانزدهم ميلادي كه‏مسلمين با مشكلترين مسائل هندسه دست و پنجه نرم مي‏كردند،معادلات درجه سوم جبري را به كمك مقاطع مخروطي حل مي‏كردند،ودر مثلثات كروي تحقيقات ارزنده انجام مي‏دادند،در اروپا تحقيقات‏رياضي از حساب تقويم و طرز بكار بردن چرتكه-كه غالبا در سطح‏حوائج روزانه بود-در نمي‏گذشت (7) در هندسه مسلمين كارهاي‏رياضيدانان يوناني را دنبال كردند،و اصول اقليدس را ترجمه و شرح‏كردند.بعلاوه،علم مثلثات را آنها بوجود آوردند.در واقع همان ترجمه‏اقليدس هم در آن زمان خالي از اهميت نبود چنانكه روميها بدان‏نپرداخته بودند و وقتي براي اولين بار در قرن دهم ميلادي به زبان لاتين‏ترجمه مي‏شد تقريبا سه قرن از ترجمه عربي آن كه بوسيله حجاج بن يوسف-يك رياضيدان عهد هارون الرشيد-انجام شده بود مي‏گذشت.
در نجوم،مطالعات مسلمين مخصوصا ارزنده بود.مطالعات‏بابليها،هندوان،و ايرانيان كه به آنها رسيد از اسباب عمده شد (Albumasar) مي‏خوانده‏اند-مجموعه درپيشرفت آنها:ابو معشر بلخي كه اروپائيها در قرون وسطي وي را به نام زيجاتي داشت كه در آن‏حركات سيارات از روي طريقه هندي و رصد گنگ دز محاسبه شده بود واگر چه اصل آن نمانده است اما آثار ديگر او از خيلي قديم به زبان لاتيني‏ترجمه و مكرر چاپ شده است و اينهمه او را در نجوم در تمام قرون وسطي‏شهرت جهاني بخشيد.با اينهمه،وي رويهمرفته به عنوان يك منجم‏بيشتر اهميت دارد تا بعنوان يك عالم نجوم.از اينها گذشته،تجارب واطلاعات صابئين نيز در پيشرفت نجوم اسلام تاثير بسيار داشت.ثابت‏ابن قره-كه به هندسه و فيزيك علاقه داشت-در تحقيق طول سال‏شمسي و درجه آفتاب مطالعات مهم كرد.بتاني كه نيز از ميراث صابئين‏بهره داشت‏با تاليف زيجي در بسط هيئت و نجوم اسلامي تاثير قابل ملاحظه كرد.وي حركت نقطه اوج آفتاب را كشف كرد و بعضي اقوال‏بطلميوس را درين باب نقد و اصلاح نمود.ملاحظات او درباب خسوف‏در محاسباتي كه دانتورن (Dunthorn) از علماء قرن هجدهم‏اروپا كرد به عنوان يك رهنما يا محرك تلقي شد.نيز وي براي مسائل‏مربوط به مثلثات كروي راه حلهايي يافت كه رجيومانتوس(متوفي‏1476)از آنها استفاده كرد (8) كارهايي را كه مسلمين در نجوم و رياضيات‏انجام داده‏اند نالينو ايتاليائي،كارادوو فرانسوي و چندتن از علماءمعاصر ديگر تا حدي ارزيابي كرده‏اند.احوال و آثار منجمين و رياضيدانهاي‏اسلامي نيز در كتاب رياضيدانان و منجمين عرب تاليف سوتر و تاريخ‏ادبيات عرب تاليف بروكلمان بررسي شده است.اين ميراث علمي عظيم‏مسلمين،هم از حيث وسعت موجب اعجاب است هم از لحاظ دقت. دربين آثار مهم نجومي مسلمين مخصوصا كتب زيج را بايد نام برد كه‏بعضي از آنها شاهكار دقت رياضي است.از سه شاهكار نجومي مسلمين‏درين زمينه به عقيده سارتون يكي صورالكوكب عبد الرحمن صوفي است(متوفي‏376)ديگر زيج ابن يونس(متوفي‏399)است كه شايدبزرگترين منجمين اسلام باشد و چون وي آن را به نام الحاكم بامر الله‏خليفه فاطمي مصر ساخت زيج‏حاكمي خوانده مي‏شود.سومين شاهكارنجومي عبارتست از زيج‏الغ‏بيگ كه با همكاري امثال قاضي زاده رومي‏و غياث الدين جمشيد كاشاني تدوين شد اما قتل الغ‏بيگ مطالعات جدي‏مربوط به نجوم را در شرق در واقع پايان داد.از جمله اقدامات علمي‏مسلمين در امور مربوط به رياضي و نجوم اصلاح تقويم بود.در عهدجلال الدوله ملكشاه سلجوقي كه گويند عمر خيام هم با منجمين ديگردرين اصلاح همكاري داشت و تقويم جلالي كه بدينگونه بوجود آمداز بعضي تقويمهاي مشابه كه در اروپا بوجود آمد دقيقتر بود و شايد عملي‏تر.
علماء اسلامي مكرر از هيئت‏بطلميوس و اقوال يونانيان انتقاد كردند و هر چند ايرادهايي كه بر آن گرفتند بكلي موجب دگرگون‏كردن دنياي بطلميوسي نشد اما زمينه را براي اصلاحات گاليله،كپلر،و كوپرنيك آماده ساخت.حتي مساله حركت زمين،كه بعضي از يونانيهاهم متعرض آن شدند نزد مسلمين مطرح شد.چنانكه ابو سعيد سجزي-كه‏تا اواخر قرن چهارم مي‏زيست-اسطرلابي ساخت مبتني بر فرض حركت‏زمين و سكون افلاك.آيا سجزي واقعا به حركت زمين معتقد بود يا اين‏اعتقاد را فرضي قرار داده بود براي عمل اسطرلاب خويش؟درست‏معلوم نيست اما بيروني كه از اين اسطرلاب سجزي صحبت كرده است‏اين فرض را-بر خلاف حكمائي امثال رازي و ابن سينا كه در بطلان‏آن شك نداشته‏اند-ممكن مي‏دانسته است هر چند اثباتش را مشكل‏مي‏يافته (9) در بين كساني كه هيئت‏بطلميوس را انتقاد كرده‏اند نام‏خواجه نصير الدين طوسي را نيز مخصوصا بايد ذكر كرد.اين وزير معروف‏و عالم بزرگ و جامع شيعه نه فقط مؤسس واقعي رصدخانه عظيم مراغه‏و زيج‏ايلخاني بود بلكه آشنايي علماء اسلام را با تحقيقات چينيهانيز فراهم آورد. بعلاوه،وي ظاهرا در مدت اقامت در الموت (10) نيز به‏كار رصد و نجوم اشتغال داشت و در آن امر مهارت تمام بدست آورده بود.
خواجه نصير طوسي قطع نظر از تحرير اقليدس و مطالعات راجع به مثلثات-كه آن را از گرو نجوم بيرون آورد و مستقل ساخت-در كتاب تذكره،هيئت‏بطلميوسي را بشدت انتقاد نمود و خود نظريات بديعي پيشنهادنمود.اثبات و طرح عيوب سيستم بطلميوس به ضرورت اظهار طرح تازه‏يي‏كه بعدها بوسيله كوپرنيك عرضه شد كمك كرد (11) آيا ممكن است‏بعضي از آراء او درين باب از طريق بيزانس به كوپرنيك رسيده باشد؟
بعضي اين احتمال را بعيد نمي‏دانند و براي آن قرايني نيز يافته‏اند.
در بين مساعي مسلمين در بسط رياضيات كشف ترتيب كسوراعشاري را بايد ياد كرد و روشهاي تقريبي كه توسط غياث الدين جمشيد كاشاني صورت يافت.در هندسه بعضي مسائل كه براي قدما لا ينحل‏مانده بود نزد ابن هيثم و ابو سهل كوهي و امثال آنها راه حلهايي يافت.
مساله امتحان كردن محاسبات از طريق طرح نه نه و قاعده موسوم به‏خطاين منسوب به مسلمين است.محاسبات اعداد بزرگ نجومي با حداقل‏اشتباهات حاكي است از تبحير آنها در علم اعداد.بعلاوه،مسلمين درساختن آلات نجومي،تكميل اسطرلاب،و ماشينهاي محاسبه جهت تنظيم‏زيجها كارهاي ارزنده انجام دادند.
ازين تحقيقات و مطالعات در فيزيك و مكانيك هم نتايج نيكو وجالب بدست آمد.ابو معشر بلخي در كتاب المدخل الكبير كه راجع به‏نجوم است-و در 1130 بوسيله يوهانس هيسپالنسيس به لاتيني‏ترجمه شده-تاثير ماه را در مساله جزر و مد بررسي كرد و اروپا ظاهرادر قرون وسطي قوانين راجع به جزر و مد را از كتاب وي آموخت. (12) در فسطاط مصر يك دانشمند رياضي به نام فرغاني،در روزگارمتوكل توانست ميله‏يي مخصوص تعبيه كند براي اندازه‏گيري ارتفاع‏آب نيل در (Optics) در اروپا هنگام فيضان.كارهاي يعقوب كندي و مخصوصا ابن هيثم‏بصري در مسائل مربوط به علم مناظر تاثيرگذاشت چنانكه،هم راجربيكن به آثار ابن هيثم مديون شد و هم كپلر. (13) ابن هيثم بزرگترين فيزيك‏دان مسلمين بود و يكي از بزرگترين محققان‏علم مناظر در تمام ادوار (14) در واقع تحقيقات ابن هيثم درباره نور وقواعد انكسار و انعكاس آن منشا كشفيات بعدي شد،بطوريكه مي‏توان‏گفت اگر ابن هيثم نبود راجربيكن بوجود نمي‏آمد و خود راجربيكن در يك‏كتاب خويش مكرر از ابن هيثم نام مي‏برد و از سخنان او نقل مي‏كندچنانكه كپلر نيز ازين دانشمند (Alhasen) مي‏خوانده‏اند و او را بعضي‏محققان از حيث مسلمان نام مي‏برد.ابن هيثم را اروپائيهابسبب نامش الحسن مي‏توان گفت كه وي بهر حال بهترين تجسم روح تجربي بود در تمام قرون وسطي (16) بيروني‏در باب وزن مخصوص اجسام تحقيقات علمي كرد و وزن مخصوص‏شانزده جسم را با چنان دقتي تعيين نمود كه تقريبا با علم امروز موافق‏است.مطالعات ابوالفتح خازني صاحب ميزان الحكمه در باب تعادل‏مايعات اهميت علمي داشت و وي هم در باب وزن مخصوص‏اجسام و آلياژها تحقيقات و محاسبات درست كرد.مطالعات خازني البته‏محدود به انواع ترازو نيست.در باب وزن،مركز ثقل و مسائل مربوط به‏آنها نيز بحث فيزيكي و رياضي دارد.در هر حال راجع به انواع ترازوتحقيقات بسيار بوسيله مسلمين انجام يافته است و خاصه در باب ترازوي‏رومي-قراسطون.بعضي مكانيسينهاي مسلمان،حتي در عهد جنگهاي‏صليبي،براي پادشاهان فرنگ نيز پاره‏يي تعبيه‏ها درست مي‏كرده‏اند (17) رويهمرفته در مكانيك-علم حيل و جراثقال-تحقيقات مسلمين خالي‏از اهميت نبود-خاصه از لحاظ نظري.از مرده ريگ يونانيان (Heron d,Alexandrie) را قسطابن لوقا ترجمه كردبه امر المستعين بالله خليفه عباسي. رساله‏هرون اسكندراني از كارهائي كه خود مسلمانان درين‏رشته انجام دادند رساله احمد خوارزمي بود-از بني موسي.درين رساله،خوارزمي توضيحات علمي جالبي درباب بعضي مسائل مربوط به‏هيدروليك داده بود.يك اثر جالب ديگر مسلمين درين باره عبارتست ازرساله بديع الزمان جزري كه مؤلف آن را در سال 602 هجري به فرمان‏قرا ارسلان امير ديار بكر تاليف،كرده است و قسمت عمده اسباب وتعبيه‏هايي كه وي در آن شرح مي‏دهد اختراع خود او بوده است.
وقتي تاريخ تكنولوژي جديد بررسي شود سهم مسلمين در تحول آن‏بي‏شك قابل توجه است. 13
پي‏نوشتها:
Sarton, Introduction, I/585 1.
2. مصاحب،خيام بعنوان عالم جبر/103
Sarton, Introduction, I/563-4 3.
4. خيام بعنوان عالم جبر/104
Carra de Vaux, in Legacy of Islam/390 5.
6. مصاحب،خيام بعنوان عالم جبر/109
7. سارتون،سرگذشت علم،ترجمه احمد بيرشك/205
Nallino, EI(2),Vol.I/1138 8.
9. تقي زاده،تاريخ علوم در اسلام/99
10. Aydin Sayili, in Ankara uniuersitesi dil ue Tarib-Gografya FakultesiDergisi,Cilt XIV, Sayi 1-2/2-3
11. تقي زاده،تاريخ علوم در اسلام/97
Millas, J.M. EI(2), Vol.I/143-4 12.
Legacy of Islam/334 13.
Sarton, Introduction I/271 14.
15. مصاحب،خيام بعنوان عالم جبر/106
Sarton Introduction, I/694 16.


تاریخ ارسال پست: شنبه 15 شهريور 1393 ساعت:
می پسندم نمی پسندم

معرفی کتاب سبزتر از بهار

سبزتر از بهار(روایتی داستانی از زندگی امام هشتم)

 

این مجموعه در سه بخش زندگینامه، سال شمار زندگی و چهل سخن که شامل احادیث این امام معصوم می باشد تدوین شده است که در آن ابتدا زندگی امام مهربانی را به شیوایی بیان نموده و سپس در بخشی کوتاه،احادیثی چند از این امام همام را در زمینه های گوناگون بیان کرده است.

شکوه قاسم نیا،مؤلف کتاب تلاش کرده است با روایتی روان و شیرین،زندگی آفتاب هشتم را تبیین کرده و رازهای محبوبیت و شکوه آسمانی ایشان را روشن سازد به گونه ای که توان برقراری ارتباط با مخاطبین نوجوان و جوانان زیر 18 سال فراهم آید..

صبح بود یا غروب ...
سه شنبه بود یا پنج شنبه ...
ماه ذیقعده بود یا ربیع الثانی...
سال 148 هجری قمری بود یا ...
اما شهر، شهر مدینه بود که کبوتری به بزرگی تمام آرزوها، در آسمانی آبی بیکران به پرواز درآمد. بال هایی به درخشندگی خورشید داشت و چشم هایش همچون دو قطعه الماس برق می زند.
از کجا آمده بود؟ نا معلوم! لانه ای درزمین نداشت و دل به سبزی هیچ درختی نبسته بود. هشت بار آسمان مدینه را چرخید وهشت بار خواب به خواب رفتگان را برهم زد تا سرانجام بر بام خانه ای نشست که در آن کودکی متولد شد که دست هایش سجده گاه زمین را می جست و نگاهش رو به کعبه در پرواز بود.
بخشهایی از این کتاب است.


تاریخ ارسال پست: پنج شنبه 13 شهريور 1393 ساعت:
می پسندم نمی پسندم

معرفی مجموعه کتاب های نیکولا کوچولو

نیکولا کوچولو (به فرانسوی: Le Petit Nicolas)‏ نام چندیدن کتاب کودکانه فرانسوی است. ایده این کتاب ها شرح حال یک کودک ایده آل در دهه ۵۰ میلادی فرانسه می باشد. اولین سری از کتاب های نیکلا کوچولو به تاریخ ۲۹ مارچ ۱۹۵۹ باز می گردد که توسط آقای رنه گوسینی به رشته تحریر درآمد و تصویرگری آن بر عهده آقای ژان سمپه که هر دو فرانسوی هستند، بود. همکاری این دو تن باعث شد که آثارشان با نام سمپه گوسینی نیز شناخته شود.  داستان هر کتاب توسط اول شخص و قهرمان داستان، یعنی نیکولا کوچولو نقل می شود. اتفاقاتی عجیب و خنده دار این کتاب باعث شد تا عنوان کتابی برای

کودکان هفت ساله تا پیرمردان هفتاد ساله در پشت جلد آن نقش بندد.

                              


تاریخ ارسال پست: پنج شنبه 13 شهريور 1393 ساعت:
می پسندم نمی پسندم

بابا برفی

نام کتاب :  بابا برفی                                      

نویسنده : جبار باغچه بان

تصویرگر: آلن بایاش

قیمت : ۷۵۰۰ریال

چاپ اول :١٣٤٩

چاپ  چهاردهم: ١٣٨۶

موضوع و تعداد صفحات: داستان -۲۲صفحه

انتشارات: کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان

گروه سنی :  در شناسنامه کتاب آمده ب و ج؛ ولی برای رده سنی الف (4-6 سال) هم مناسب است.

 


داستان فضای زمستانی روزهای کودکی ام در  آذربایجان را در ذهن من تداعی کرد که زمستانهایی سرد و پربرف داشت. در آن زمستان سرد چند دختر و پسر راه می افتند تا بروند دیدن پدربزرگ که در حیاط مدرسه سکونت دارد (منظور می تواند بابای پیر مدرسه باشد که بچه ها پدربزرگ می نامندش) بچه ها بعد دیدار پدربزرگ از او اجازه می گیرند در حیاط بزرگ مدرسه برف بازی کنند و بعد با همدیگر یک آدم برفی درست می کنند شبیه پدربزرگ و دورش حلقه می زنند و آواز می خوانند که :" بابا برفی، بابا برفی چه کم حرفی چه کم حرفی ". پدربزرگ ، بابابرفی بچه ها را می بیند و می گوید که حالا که از سرما نترسیدید و اینو درست کردید کاری هم برایش بتراشید . بابا برفی که نمی تونه بیکار باشه. من همه کاری می توانم بکنم...شب بچه ها خواب می بینند که بابا برفی برای مردم نان می پزد و خودش از آتش تنور کوچک و کوچکتر می شود...صبح نگران و ناراحت به حیاط مدرسه می دوند بابا برفی آب شده اما پدربزرگ همچنان خندان به آنها خوشامد می گوید...هیچ آفتاب و آتشی نمی تواند پدربزرگ را آب کند...تازه با رفتن او هم٬ بچه ها با یادآوری کارها و خاطراتش احساس خواهند کرد که او همیشه زنده است....بچه ها آواز می خونند: "سرت رفت و کلاهت موند، بابا برفی بابا برفی/ دلت شد آب و آهت موند؛ بابا برفی بابا برفی/ دو چشم ما به راهت موند، بابا برفی بابا برفی".....

تصاویر داستان توسط آلن بایاش فرانسوی ترسیم شده. آلن بایاش تصویر گر و نویسنده کتاب کودک هست و بیش از چهل سال است که با ایران و فرهنگ ایرانی آشناست و سالها در ایران زندگی کرده و چهار دهه هست که با کانون پرورش فکری کودکان همکاری می کند. تصاویر کتاب جذاب بوده و ارتباط خوبی با تخیلات و تصورات کودک برقرار می کند فقط یک ایراد جزیی است و آن اینکه در داستان مطرح می شود که چند دختر و پسر می روند دیدن پدربزرگ ( و اسامی بچه ها هم آمده) اما در نقاشیها و تصاویر تقریباً هیچ دختری دیده نمی شود و این برای پسرک 5 ساله من مورد سوال بود که پس دخترها کو؟؟؟ (شاید در نقاشی های  چهار دهه پیش بوده و در چاپهای بعدی حذف شده...نمی دانم ...چاپ های قدیمی کتاب را ندیده ام...)

نکته جالب توجه برای خودم بعد از خوندن این کتاب این بود که متوجه شدم که اگر ثمین باغچه بان  در رنگین کمونی که به پدرش تقدیم کرده ؛ بیان می کند که  اولین شعرها و سرودها و اولین نقاشی ها را از پدر آموخته ...یعنی چه...آنجا که در قصه رنگین کمون تصویر آدم برفی را می بینیم در حال دراوردن نان از تنور و می شنویم "این آدم برفی/ جلوی تنور/ بس که نون پخته/ آتیش گرفته....


تاریخ ارسال پست: یک شنبه 9 شهريور 1393 ساعت:
برچسب ها : ,
می پسندم نمی پسندم

شازده کوچولو

حلیل فلسفی داستان شازده کوچولو

خلاصه داستان شازده کوچولو(آنتوان دو سنت اگزوپري): هوانوردي که به ناچار هواپيماي خود را در صحراي افريقا فرود آورده، با بسربچه يا همان شازده کوچولو که از سياره اي کوچک به آنجا آمده آشنا مي شود. شازده  کوچولو به نقل ماجراهايي که در سفر فضايي خود از سر گذرانده مي پردازد. او طي سفر خود مي خواهد بداند در زندگي چه چيز اهميتي بيش از چيزهاي ديگر دارد.

الگوهايي براي گفتگوي فلسفي
اثر جاودان سنت اگزوپري با عنوان شازده کوچولو، داستان عميقي است که کودکان را وارد گفتگو و بحث فلسفي مي سازد. تجربه هاي شخصي نويسنده اين اثر به عنوان خلباني که خود زماني هواپيمايش ناچاراً در آنجا فرود آمده و گرفتار شده، احساس باورپذيري خاصي را به مخاطب اين داستان مي دهد. هرجا که زندگي با امري خيالي آميخته مي گردد، جذابيت و روح خاصي را به همراه دارد و اين موضوع در هيچ کجا مشهودتر از توصيف هاي سنت اگزوپري از خودش و همچنين موقعيت قهرمان داستانش وجود ندارد. شخصيت او در داستان، هم باورپذير است هم در عين حال ما را با موقعيت هايي خيالي و داستاني مواجه مي گرداند. دست و پنجه نرم کردن اين خلبان با محيط خشک اطرافش توأم با ستايش او از زيبايي طبيعي، حکايت از تجربه مستقيمي دارد که اگزوپري آن را به نحو دقيقي ترسيم مي کند. حضور امري فراطبيعي در زندگي واقعي به کودکان زمينه اي مي دهد تا به چيزي بيانديشند که فراتر از امر معمول است.
هنگامي که ما خود را با سفرها و دشواري هايي که شازده کوچولو از سر گذرانده همراه مي کنيم با بسياري از مفاهيمي همچون "قدرت"، "بي ثباتي"، "عشق" و"تنهايي" نيز مواجه مي شويم. به عنوان مثال اين داستان ما را به تأمل در مورد تلقي هاي متضاد از مفهوم مالکيت وا مي دارد. برخلاف شازده کوچولو که "دارايي" برايش متکي بر تعهد و وفاداري است،  از نظر آن مرد تاجر "داشتن" معنايي مال اندوزانه دارد. همچنين شازده  کوچولو ضمن مراودات خود با ديگران در زمينه برخي موضوع ها مثل دوستي به برخي مسائل اهميت مي دهد و برخي ويژگي ها را طرد مي کند. هنگامي که ما نيز از ديد معصومانه و همين طور انتقادي شازده کوچولو مي نگريم، ما هم انگيزه مي يابيم به تأمل و پرسش پيرامون پيش فرض ها و عقايد خود بپردازيم.
يکي از عميق ترين مسائلي که در کتاب شازده کوچولو مطرح مي شود، مواجهه او با تعداد بيشماري گل سرخ روييده بر روي زمين است. او در برخورد با آنها آه مي کشد و در ابتدا خود را بد بخت احساس مي کند، چرا که گلش در سياره او گفته بود که بي همتاست، اما حالا هزاران گل مشابه او را بر روي کره زمين مي بيند. در واقع در اين قسمت داستان، شازده کوچولو و بالطبع مخاطبان او با پرسشي بي اندازه مهم مواجه مي شوند. اين پرسش که گل مورد علاقه او چه تمايزي با اين همه گل هايي دارد که در ظاهر تفاوتي با گل او ندارند؟ و اصلاً چه دليلي هست که گل خود را بيش از آن گل ها دوست بدارد؟ اگرچه پس از اين اتفاق شازده کوچولو به کمک روباه از اين هراس و ترديد نجات مي يابد و پي مي برد که "آنچه اصل است از نظرها پنهان است"، اما اين قسمت داستان مي تواند زمينه گفتگوهاي زيادي را براي مخاطبان به وجود آورد که همگي کنکاشي است بر سر معني دوست داشتن و عشق، به ويژه پرداختن به آن مفهومي که شازده کوچولو از روباه ياد مي گيرد يعني "اهلي کردن".       
پرسش هايي که شازده کوچولو مطرح مي کند باعث مي شود کودکان مخاطب او نيز به احتمال زياد خود را در موقعيتي مشابه موقعيت او قرار دهند. در مقابل، پاسخ هايي که دريافت مي کند جواب هايي است که بزرگسالان يا "آدم بزرگ ها" پيش روي او مي نهند. گرچه ممکن است آن شخصيت ها به نظر غير منطقي برسند، اما پاسخ هايي که شازده کوچولو از آنها دريافت مي کند، بازتاب دهنده روال جهان واقعي است. جمله "آن کاري را که من مي گويم انجام بده چون من پادشاهم" تفاوت چنداني با "چون من پدر، مادر يا معلم تو هستم" ندارد. به علاوه که شازده کوچولو خود گفته " هرگز در زندگي از سؤالي که يک بار پرسيده دست بردار نبوده است". شازده کوچولو براي کودکان نمونه همان شخصيت آنهاست که تا پاسخ پرسشي را نيابند از پرسيدن دست نمي کشند و پس از دريافت پاسخ به بررسي آن مي پردازند. روند ارزيابي ها و منظر انتقادي اين کتاب به ويژه در برابر "آدم بزرگ ها" نه تنها سنگ بنايي براي به دنبال آوردن رشته اي از پرسش ها مي شود، بلکه همچنين تأمل فلسفي را براي بچه ها ممکن مي سازد. اين اثر شگفت انگيز مي تواند به عنوان منبعي غني مورد استفاده افرادي قرار گيرد که درگير پرورش پژوهشگري ها و کنکاش هاي جمعي بر سر کلاس هاي ابتدايي هستند.

چند پرسش  براي بحث فلسفي:
قسمت ابتدايي: توصيف هاي نويسنده از خود و توصيف او از گرفتار شدن هواپيمايش و آشنايي با شازده کوچولو:
1- آيا همه آنچه براي قهرمان داستان اتفاق افتاده در واقعيت هم براي نگارنده رخ داده است؟
2- تفاوت بين چيز خيالي با واقعي چيست؟
3- آيا مي توانيد فکر کنيد داستاني که خوانديد تماماً واقعي باشد؟
- خلبان اشاره مي کند که "وقتي براي آنها(آدم بزرگ ها) از يک دوست جديد حرف مي زني آنها هرگز از چيز با اهميتي سؤال نمي کنند". آنها هرگز نمي پرسند: صداي او چه جوريه؟، کدام بازي را خوب بلده؟، آيا پروانه جمع مي کنه يا نه؟. آنها هميشه مي پرسند: او چند سالشه؟، چندتا برادر داره؟، وزنش چقدره؟، پدرش چقدر پول در مياره؟
4- يک دوست را چگونه توصيف مي کنيد؟   
- خلبان مي گويد آدم بزرگ ها هنگامي باور خواهند کرد که شازده کوچولويي از يک سياره ديگر آمده که به آنها بگويي مثلاً او از سياره 612 B- آمده. "اگر دليلت براي وجود او اين باشه که او شاد بود يا مي خنديد، به دنبال يک گوسفند مي گشت، آنها باور نخواهند کرد".
5- چه دليلي داريم که بگوييم شازده کوچولو حقيقتاً وجود داشته؟
- خلبان مي گويد"اگر سعي کنم که اون رو توصيف کنم، ديگه اون رو از ياد نخواهم برد"
6- آيا توصيف کردن شخصي به شما کمک خواهد کرد که او را هيچ وقت فراموش نکنيد؟
7- چه راه ديگري براي به خاطر سپردن ديگران وجود دارد؟( مي توان به نقاشي کشيدن آنها اشاره کرد)  
- اگر خلبان هواپيماي خود را تعمير نمي کرد، ممکن بود بميرد. اما شازده کوچولو فکر مي کرد که نزاع بين گوسفندها و گل ها امر جدي تري است.
8- کدام يک از اين موضوع ها مهمترند؟ چرا؟
- خلبان وسايل خود را رها کرد و به دلداري دادن به شازده کوچولو پرداخت. او مي انديشيد توجه به دوستش مهمتر از زندگي خودش است.
9- اگر شما جاي خلبان بوديد به تعمير هواپيماي خود مي پرداختيد يا به دوست خود توجه مي کرديد؟
10- آيا هميشه توجه به مشکلات دوستان مهمتر از مسائل خود ماست؟
11- چه مواقعي بايد توجه به مشکل دوست خود را به کار خود ترجيح دهيم؟
قسمت مياني: شازده کوچولو به توصيف سفر خود مي پردازد:
12- آيا آن گل سرخ واقعاً شازده کوچولو را دوست داشت؟
13- چرا شازده کوچولو سياره و گل خود را ترک کرد؟ آيا کار او درست بود؟
- پادشاهي که در داستان، شازده کوچولو با او رو به رو مي شود بدون داشتن فرمانبري، فرمانروايي مي کرد و خودپسندي که در به در به دنبال کسي بود که او را تحسين کند.
14- اگر پادشاه درون داستان هيچ فرمانبري نداشته باشد، آيا مي توان او را صاحب قدرت خواند؟
15-  چرا آن مرد مغرور در داستان خواهان ستايش بود؟
16– آيا او شايسته ستايش بود؟
17– ستايش کردن به چه معناست؟
18- آيا با آن مرد تاجر که مي گفت مالک آن ستاره هاست چون آنها را زودتر ديده موافقيد؟
19- چرا شازده کوچولو از مرد فانوس افروز بدش نمي آمد و در دل خواست که با او دوست شود؟
قسمت انتهايي: شازده کوچولو به کمک دوستي با روباه براي  بسياري از پرسش هايش جواب مي يابد و رفتن مي انديشد.
20- تفاوت گل شازده کوچولو با آن گل هاي ديگر چيست؟  
21- آيا براي شناختن و فهميدن افراد بايد آنها را دوست داشت؟    


تاریخ ارسال پست: پنج شنبه 6 شهريور 1393 ساعت:
می پسندم نمی پسندم

ليست صفحات

تعداد صفحات : 3
صفحه قبل 1 2 3 صفحه بعد